حاکمیت شرکتی و گروهها یک ساختار منظم و طبقهای است که نظم خاصی دارد. برنامهریزی و کنترل مختص انسان است و در نبود انسانها چنین چیزی وجود ندارد. حیوانها به صورت ساختار یافته زندگی میکنند و برنامهریزی کنترلی از پیش تعیین شده دارند؛ بنابراین گفتنی است که تخیل خلاق فقط در انسانها وجود دارد. علت اینکه میگویند انسان اشرف مخلوقات است این است که ما میتوانیم چیزهایی بسازیم و خلق کنیم و بنابراین برنامه ریزی و پیشبینی و فرافکنی کار انسان است. در نهایت مفهوم حاکمیت شرکتی نیز مختص کارهای انسانها میباشد.
مفهوم Governance به چه معنا است؟
در این بخش به مفهوم در سازمان نشستن، سکان داری یا governance پرداختهایم. این واژه یعنی این انسانها هستند که یک ساختار و سیستم را میسازند. اگر ساختاری ایجاد کنید و کارمندی نباشد که بتواند با آن کار کند کاملاً بیفایده است. ما هستیم که ساختار را تداوم میبخشیم و نه بالعکس.
همچنین واژه مهم دیگری به نام اندامسازی، سازماندهی یا organization نیز در سازمانها وجود دارد که یعنی ساختار را به درستی کنار هم قرار دهیم تا هر اندام بداند که چه کاری باید انجام دهد؛ و در نهایت حاکمیت یعنی مغز متفکری که سازمان و اندام را مدیریت کند.
ما باید در اجرای دستورالعمل حاکمیت شرکتی و مشاهده تأثیر حاکمیت شرکتی این دو گزینه و زیرساخت را برای داشتن یک سیستم داشته باشیم و اگر این دو مورد نباشند، بقیه موارد مانند دکور بوده و بیفایده هستند. داشتن مجوزهای متعدد در یک سازمان کافی نیست وقتی ساختار انسانیای که آن را بفهمد و اجرا کند وجود نداشته باشد.
حاکمیت شرکتی و گروهها به چه معنا است؟
اقتصاد جهان سرمایهگرا است یعنی مالکها تصمیم میگیرند. برای مثال در یک خانه مالک تصمیم میگیرد که بفروشد یا نه یا اگر برویم در یک شرکت، سهامدارها تصمیم گیرنده هستند حتی اگر شما یک مهره کلیدی باشید و تخصص بالایی داشته باشید.
ساختار حاکمیتی بدین صورت است که چون مالک باید تصمیم بگیرد و چون این افراد وقت و تخصص کافی برای حضور ندارند و اگر هر فرد غیرمتخصص در موارد تخصصی نظر بدهد هرج و مرج میشود، گزینهای به نام هیئت مدیره یا board of Directors ایجاد شده است. این افراد را مالکان شرکت به عنوان نماینده خود انتخاب میکنند و برای اینکه هیئت مدیره کار نادرستی نکند و مخالف منافع مدیران عمل نکند ساختارهایی ایجاد شده است و توسط کمیته حسابرسی و حسابرس نظارت میشوند.
مسئله این است که هیئت مدیره برای ساخت سازمان و ورود به آن مشکل دارد زیرا کار اصلی او نیست و فقط وظیفه رهبری دارد و حتی ممکن است افراد این هیئت با هم دچار مشکل شوند. پس این افراد باید این هیئت را به یک فرماندهی تبدیل کنند و یک نفر راه را نشان دهد و بقیه اظهار نظر کنند. مدیرعامل همان فردی است که راه را نشان میدهد، این فرد راه را از طریق ساختار برنامهریزی کلی نشان میدهد یعنی بودجه، برنامه مالی بلند مدت و استراتژی را هیئت مدیره مصوب میکند و به مدیر عامل ارجاع میشود. مدیر عامل مدیرهای دیگر را مانند مدیر اجرایی را تعیین میکند.
در کنار این ساختار که مدیر عامل ایجاد میکند که شامل حداقل دو بعد است، هیئت مدیره نیز یک سری کمیته تعیین میکند که بازوهای هیئت هستند تا روی کار بدنه نظارتهایی که هیئت لازم میداند را بکنند. طراحی این ساختار را حاکمیت شرکتی و گروهها میگویند.